جدول جو
جدول جو

معنی پیچان دل - جستجوی لغت در جدول جو

پیچان دل
غمناک، مضطرب
تصویری از پیچان دل
تصویر پیچان دل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشیمان دل
تصویر پشیمان دل
نادم متاسف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان دل
تصویر پریشان دل
پریشان فکر مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچانیده
تصویر پیچانیده
پیچ داده تاب داده گردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچانیدن
تصویر پیچانیدن
پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاننده
تصویر پیچاننده
آنکه بپیچاندخماننده گرداننده به پیچ و تاب دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
خمان شدن گردان شدن، پریشان شدن، مضطرب گشتن بیقرار گردیدن از غمی اندوهی یا دردی: غمین گشت و پیچان شد از روزگار بمرگ برادر بمویید زار. (فردوسی)، روی گردان شدن: بپرهیز و پیچان شو از خشم اوی ندیدی که خشم آورد چشم اوی. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
خماننده اندام منحنی: چرخپیچان تن چو مار جان ستان و آنگه قضا کژدمی از پشت مار جان ستان انگیخته. (خاقانی) -2 سخت دشمنیسخت خصومت: و هوالدم الخصام واو پیچان تن است جنگ جوی ستیزه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاننده
تصویر پیچاننده
پیچ دهنده، کسی که چیزی را در جایی بپیچاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچانیدن
تصویر پیچانیدن
((دَ))
خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچان شدن
تصویر پیچان شدن
((شُ دَ))
خم شدن، پریشان و مضطرب گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشان دل
تصویر پریشان دل
پریشان خاطر، دل تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچانده
تصویر پیچانده
تافته خمیده تابیده، برنج داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
تاب دادن، گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچانده
تصویر پیچانده
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
چیزی را در چیز دیگر چرخاندن مانند پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر، گردگرداندن، پیچ دادن، تاب دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
((دَ))
خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
Screw, Twist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
завинчивать , крутить
دیکشنری فارسی به روسی
закручувати , крутити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
หมุน , บิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
mengencangkan, memelintir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
स्क्रू करना , मरोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
להדק , לסובב
دیکشنری فارسی به عبری
ねじ込む , ねじる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
나사로 조이다 , 비틀다
دیکشنری فارسی به کره ای